نی نینی نی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

آرتین خان

آرتین ما الان می تونه چاردستو پا راه بره

آرتین خان ما مدتی است که میتونه چاردستو پا حرکت کنه.خیلی هم سریع میره.تازه می تونه دو کلمه پشت سر هم بگه.یعنی اینکه پسر ما خیلی باهوشه. امشب تولد 10 ماهگی آرتین خانه.ما به اتفاق آیلین کوچولو،خاله مرضیه یه جشن تپل گرفتیم.آب هویج و بستنی خیلی چسپید. آرتین باید بدونه که خاله مرضیه اومده و داره ازش نگه داری می کنه و لازمه که بعدا یه تشکر درست و سابی داشته باشه.  ...
13 آبان 1392

آرتین در لواسان

پنج شنبه شب مامانی بهم زنگ زد گفت فردا با دوستان قرار بریم لواسان، اینو بگم که مامانی تو خیلی مهربونه همیشه برنامه بیرون رفتنو مامان تو هماهنگ میکنه دستش درد نکنه ، خلاصه فرداش راه افتادیم طرف لواسان، صبحونه و ناهار اونجا بودیم باز هم همه( مامان فرخنده ، بابابزرگ، عمه فاطمه و دختر عمو و پسر عموت و...) بودند ولی خاله طاووس و آیلین نبودند اونا مسافرت بودن جاشون خیلی خالی بود و شنیدیم بهشون خیلی خوش میگذره ، اونروز شما یه کم مریض بودی ولی با اینحال همش میخندیدی ( مثل مامان و بابات مهربون و خنده رویی ) و بازی میکردی تا عصر هم نخوابیدی و فقط بازی میکردی. نوشته شده توسط: خاله مریم   آرتین خوش اخلاق ما ...
18 شهريور 1392

آرتین در نمایشگاه اسباب بازی

جمعه 1 شهریور مامانی گفت بچه ها رو ببیریم نمایشگاه اسباب بازی بهشون خوش میگذره آخه پنگول اونجا برنامه داره ما هم آماده شدیم   و راه افتادیم ساعت 5 رسیدیم نمایشگاه ولی یه کم دیر رسیده بودیم برنامه تموم شده بود با این حال شروع کردیم به گشتن شما بچه خوبی بودی و مامانی و باباتو اذیت نکردی . اونروز مامانی و بابایی واست کلی خرید کردند واست لباس گرفتند سی دی بی بی انیشتن خریدن و کلی وسایل دیگه موقع برگشتن هم خسته بودی و تو ماشین خوابت برده بود.   ...
18 شهريور 1392

آرتین و جشن دندونی

سلام آرتین جان اولین دندونت مبارک .پنجشنبه 2 شهریور بود که مامانی به من زنگ زد که میخواهیم بریم دماوند و واسه آرتین اونجا دندونی درست کنیم و جشن بگیریم ما هم آماده شدیم و راه افتادیم سمت دماوند  نزدیکهای ظهر رسیدیم باغ ، وای اونروز چقدر بهمون خوش گذشت، همه بودن دایی رضا ، مامان فرخنده، بابابزرگ، پسر عمو صادق، دختر عمو سارا ، عمه فاطمه، خانواده آقای کریمی و خانواده آقای حضرتی و ما با آرال کوچولومون که کم کم دارین با هم هم بازی میشین.  اونروز بعد از ناهار قرار شد وسایل آش دندونی رو آماده کنیم تا مامان فرخنده آش درست کنه نمیدونی چه خبر بود همه کار میکردند ،بالاخره آش خوشمزه مون آماده شد، دست مامان جون و مامان فرخنده درد نکنه آش خوشمزه...
16 شهريور 1392

آرتین جان 8 ماهگیت مبارک

سلام آرتین جان ،  8 ماهگیت مبارک، 5 روزه که وارد ماه هشتم شدی میدونی، از امروز میخوام منم واست بنویسم مامانی به من اجازه داده که منم واست عکس بذارم و خاطراتی که با آرال داری اینجا بنویسم. اولین عکسی که من ازت دارم مربوط به روز تولدت میشه که بیمارستان بهمن  اومدم دیدن تو و مامانی خیلی ناز بودی و همه نازت میکردند.  تو این ماه یعنی  ماه 7- 8 ماهگی آرتین چهار دست و پا رفت ، دست میزنه و اولین دندونش درواومد و جشن دندونی واسش گرفتند. ...
16 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین خان می باشد