بدون عنوان
اولین سفر به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام
به همراه عزیز جون،باباجون و مامان جون رفتیم زیارت امام رضا .این اولین سفر من بود. خیلی به ما خوش گذشت .محل اقامت ما طبقه ی هفتم هتل اترک بود . این هتل در نزدیکی حرم مطهر قرار دارد. دراین هتل صبحانه ی مفصلی به ما دادند . به من هم صبحانه داده شد .امامن بی تربیتی کردم هر چه که مادرم به من غذا میداد نصف ان رابه روی زمین می ریختم انقدر که زیر پای من کلی کثیف شده بود گارسون های هتل با تعجب به ما نگاه می کردند . همچنین به پیشنهاد مامان جونم به صرف ناهار به شاندیز رفتیم وغذای لذیذی خوردیم . من با بابا جون به داخل حرم رفتیم ان جا خیلی شلوغ بود اما برایم خیلی جالب بود . چقدر مردم برای زیارت امام مشتاق بودند. در زمان مسافرت ما هم هوا خیلی ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
22:12
بدون عنوان
ماشاء الله لا قوه الا بالله سلام بر دردانه خودم بابا جون تو سن ده ماهگی تلاشت خیلی زیاد هست.میخوام برات توضیح بدم که تو این سن شش تا دندون دراوردی یعنی چهار تا تو لثه بالا و دو تا در لثه پایین . حدود دو هفته پیش (مصادف با ایام تاسوعا و عاشورا )که اولین محرم عمر کودک عزیزم بود رفتیم جهرم .من و مامانت تورو به مراسم عزای حسینی بردیم و این مراسم خیلی برات جالب بود . هم اکنون در یک وضعیت خوب میتونی راه بری و کاملا تعادل خودت را حفظ میکنی و این یک موفقیت بزرگ یرای شما است .پسرم در بین همسالان خودت خیلی جلوتر هستی و امیدوارم همین طور پیشرفت کنی. ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
20:03
بدون عنوان
بدون عنوان
آرتین ما الان می تونه چاردستو پا راه بره
آرتین خان ما مدتی است که میتونه چاردستو پا حرکت کنه.خیلی هم سریع میره.تازه می تونه دو کلمه پشت سر هم بگه.یعنی اینکه پسر ما خیلی باهوشه. امشب تولد 10 ماهگی آرتین خانه.ما به اتفاق آیلین کوچولو،خاله مرضیه یه جشن تپل گرفتیم.آب هویج و بستنی خیلی چسپید. آرتین باید بدونه که خاله مرضیه اومده و داره ازش نگه داری می کنه و لازمه که بعدا یه تشکر درست و سابی داشته باشه. ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
20:58
آرتین در لواسان
پنج شنبه شب مامانی بهم زنگ زد گفت فردا با دوستان قرار بریم لواسان، اینو بگم که مامانی تو خیلی مهربونه همیشه برنامه بیرون رفتنو مامان تو هماهنگ میکنه دستش درد نکنه ، خلاصه فرداش راه افتادیم طرف لواسان، صبحونه و ناهار اونجا بودیم باز هم همه( مامان فرخنده ، بابابزرگ، عمه فاطمه و دختر عمو و پسر عموت و...) بودند ولی خاله طاووس و آیلین نبودند اونا مسافرت بودن جاشون خیلی خالی بود و شنیدیم بهشون خیلی خوش میگذره ، اونروز شما یه کم مریض بودی ولی با اینحال همش میخندیدی ( مثل مامان و بابات مهربون و خنده رویی ) و بازی میکردی تا عصر هم نخوابیدی و فقط بازی میکردی. نوشته شده توسط: خاله مریم آرتین خوش اخلاق ما ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
14:46
آرتین در نمایشگاه اسباب بازی
جمعه 1 شهریور مامانی گفت بچه ها رو ببیریم نمایشگاه اسباب بازی بهشون خوش میگذره آخه پنگول اونجا برنامه داره ما هم آماده شدیم و راه افتادیم ساعت 5 رسیدیم نمایشگاه ولی یه کم دیر رسیده بودیم برنامه تموم شده بود با این حال شروع کردیم به گشتن شما بچه خوبی بودی و مامانی و باباتو اذیت نکردی . اونروز مامانی و بابایی واست کلی خرید کردند واست لباس گرفتند سی دی بی بی انیشتن خریدن و کلی وسایل دیگه موقع برگشتن هم خسته بودی و تو ماشین خوابت برده بود. ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
14:27
آرتین و جشن دندونی
سلام آرتین جان اولین دندونت مبارک .پنجشنبه 2 شهریور بود که مامانی به من زنگ زد که میخواهیم بریم دماوند و واسه آرتین اونجا دندونی درست کنیم و جشن بگیریم ما هم آماده شدیم و راه افتادیم سمت دماوند نزدیکهای ظهر رسیدیم باغ ، وای اونروز چقدر بهمون خوش گذشت، همه بودن دایی رضا ، مامان فرخنده، بابابزرگ، پسر عمو صادق، دختر عمو سارا ، عمه فاطمه، خانواده آقای کریمی و خانواده آقای حضرتی و ما با آرال کوچولومون که کم کم دارین با هم هم بازی میشین. اونروز بعد از ناهار قرار شد وسایل آش دندونی رو آماده کنیم تا مامان فرخنده آش درست کنه نمیدونی چه خبر بود همه کار میکردند ،بالاخره آش خوشمزه مون آماده شد، دست مامان جون و مامان فرخنده درد نکنه آش خوشمزه...
نویسنده :
بابایی و مامانی
18:37